گفتوگو با امیرحسین طاهری یکی از کارگردانان کمدی «این حیوان شگفت انگیز»:
تئاتر، یک سبک زندگی است
گروه فرهنگوهنر
کمدی «این حیوان شگفتانگیز» نمایشی از گروه نیما به کارگردانی صدرالدین زاهد و امیرحسین طاهری از یکم آذرماه در تالار فردوسی روی صحنه رفته و اجرای آن تا پانزدهم آذر ادامه دارد. متن اصلی نمایشنامه نوشته گابریل آروت و برگرفته از چند داستان از آنتوان چخوف است. صدرالدین زاهد این متن را ترجمه و از آن اقتباس کرده است. این نمایش از دل کارگاهی بیرون آمده که اتفاقا صدرالدین زاهد مدرس آن بوده و دو ماه و نیم هم ادامه داشته است. «این حیوان شگفتانگیز» قبل از محرم و صفر در کرمان روی صحنه رفت و با استقبال مواجه شد. در این نمایش مهلا مکیآبادی، زینب ارکیان، نجمه اسدیفریدونی، افسانه قاسمزاده، طیبه دانشفر، الهامالثوره خسروی، شبنم برفهای، سجاد خلیلی، میلاد افتخاری، امیرحسین چراغیپور، امیرفاضل رفعتی و عباس اسدیزیدآبادی بازی میکنند. اسما نوروزی موسیقی این تئاتر را بر عهده دارد و سنتور مینوازد. همچنین مریم افسری طراح صحنه، گندم نیکو مدیرتولید و حسین شهسواری، مدیر صحنه این نمایش هستند. با امیرحسین طاهری در مورد این تئاتر گفتوگو کردیم.
این کار را قبلا آقای زاهد به تنهایی روی صحنه برده بود چه شد که الان دو کارگردان دارد؟
حقیقتا این کار متعلق به آقای زاهد است. من برگزارکننده کارگاه بودم، شرایط را برای تمرینات فراهم و اجراها را برنامهریزی میکردم و البته ایدههای اجراییام را به ایشان پیشنهاد میکردم. هنگام تنظیم بروشور، ایشان فرمودند که نقش من بیشتر از دستیار کارگردانی بوده و اصرار کردند که کارگردانی مشترک باشد. من از سر احترام، لطف ایشان را پذیرفتم.
با توجه به اینکه این نمایش از دل یک کارگاه بیرون آمد چه تفاوتی با باقی اجراها داشت؟
تفاوتشان در هدفگذاری است؛ در این که هدف پروژه آموزشی است یا تولیدی. پس مثل سایر پروژهها نبود که ابتدا بر اساس دغدغهای نمایشنامهای انتخاب شود و در تناسب با شخصیتهای نمایشنامه تیم بازیگری و الی آخر. ما یک فراخوان کارگاه آموزشی دادیم، و تعدادی جوان مشتاق آمدند و ثبتنام کردند.
چرا نمایشنامهای از آنتوان چخوف را انتخاب کردید؟
پیشنهاد آقای زاهد بود که به دلیل تعدد شخصیتها و ساختار اپیزودیک این متن برای کارگاه مناسب است. ایشان این نمایشنامه را حدود چهل سال پیش در پاریس اجرا کرده بود و نمایش با نقدهای موافقی هم روبهرو شد. بیشتر از این جهت که اجرا با آن که اصالت روس و زبان فرانسوی داشته، حایز رنگ و بوی شرقی و ایرانی بوده است. در همین اجرای سیرجان هم این تلفیق غرب و شرق در نمایشنامه، موسیقی، دکور و جنس بازیها مشخص است. در عین حال میخواستیم نمایشنامهای باشد که هنرجویان کارگاه بتوانند هنگام تمرین آن، آموزش هم ببینند. باید نمایشنامهای انتخاب میشد که انعطاف لازم برای تطبیق با شرایط کارگاه را داشته باشد و میتوانست آموزشهای ارایه شده در کارگاه را به طور کاربردی به هنرجوها نشان دهد و در ضمیرشان نهادینه کند.
با توجه به این که این کارگاه دو ماه و نیم ادامه داشت به هدفتان رسیدید؟
نتیجهی آموزشی، بله اما نتیجهی اجرایی را مردم باید روی صحنه ببینند و نظر بدهند. هر چند استاد زاهد نقشی در انتخاب بازیگران، تامین سرمایه، محل اجرا و دیگر پارامترهای موثر بر تولید نداشتند. حضور ایشان آنچنان تاثیرگذار بوده که آن را میتوان به خوبی در اتمسفر اجرا حس کرد. بازیگرانی که این بخت را داشتند که تا پایان کارگاه و اجراها در کنار اینپروژه بمانند، در درک دنیای بازیگری و تواناییهای عملی و ذهنی پیشرفت محسوسی داشتهاند. یک موضوع مهم دیگر در این کارگاه، نهادینه شدن اخلاق تئاتری در بچهها بود: نقدپذیری، کار گروهی و تعامل چند جانبه. در این کارگاه هنرجویان همدیگر را به عنوان یک پیکر واحد شناختند. احترام و صبر و دقت و حوصله را از نزدیک دیدند و آموختند. یاد گرفتند که جسارت داشته باشند، پیشنهاد بیاورند و ایدهپردازی کنند و این ایدهها را با کارگردان مطرح کنند. این کارگاه یک کار گروهی به معنای کامل بود یعنی همه نسبت به هم و نسبت به کار مسئولاند. نظم و ترتیب شرط اساسی است. مثل تمرین برخی ورزشها نیست که دو نفر روبهروی هم بایستند و هر یک بخواهند بر دیگری غلبه کنند. در این تمرین اگر یکی چوب را بیاندازد و دیگری نتواند آن را بگیرد پنجاه درصد نفر اول مقصر است که چوب را خوب نیانداخته. هرچند این نوع اخلاقیات ابتدایی و بدیهی هستند اما نیاز بود روی آنها تاکید شود. در این کارگاه در ابتدا حدود پنجاه نفر اسمنویسی کردند و بعضی به علت مشغله کاری و مشکلات خانوادگی نتوانستند ادامه دهند ولی آنها هم یاریگر ما بودند، و از حضور همه آنها تشکر میکنم.
تفاوت کار با یک کارگردان حرفهای و یک کارگردان معمولی چطور بود؟
آقای زاهد سابقهی بیش از نیم قرن کار تئاتر را دارد. از کارگاه نمایش و کار کردن با اسطورههای تئاترهای بزرگ ایران گرفته تا تجربهی همکاری با بزرگترین کارگردانهای دنیا مثل پیتر بروک. ایشان بعد از مهاجرت به فرانسه در دانشگاه سوربون تا مقطع دکترا تئاتر خواندهاند و نمایشهایی را به زبان فارسی و فرانسه اجرا کردهاند. ایشان کارهای ایرانی را در همه جای دنیا به نمایش گذاشتهاند. تجربه و دانش وسیع، در کنار فروتنی و تعهد و ایمانی که به کارش دارد، از ایشان معجون عجیبی ساخته است که در این روزگار حتی در بین همنسلان ایشان هم نادر است. من از ایشان آموختم که تئاتر صرفا یک سرگرمی و تفریح نیست بلکه یک پیشه و سبک زندگی است. در این سبک زندگی فقط لحظاتی را که تمرین میکنی و یا روی صحنهای بازیگر نیستی، لحظهای که نشستهای و صبحانه میخوری هم بازیگری و باید بدانی چه میخوری. ساعت خواب و بیداریات باید معلوم باشد. نرمش و تمرین روزانهات باید مشخص باشد. رژیم غذایی، مطالعه، نوع ایستادن و حرف زدن و همه آنچه منش یک انسان است، باید هنرمندانه باشد. همه اینهاست که یک بازیگر را بازیگر میکند. برای همین یک بازیگر نیاز به مراقبت 24 ساعته دارد و تمرین مرتب روزانه، به تدریج تبدیل به یک تزکیه نفس میشود.
چرا شما ابتدا این کار را در کرمان روی صحنه بردید؟
چون سالن نداشتیم. ابعاد دکور باعث میشد که نتوانیم در پلاتوی فرهنگسرا اجرا کنیم. بعد هم که محرم، صفر شد و باز هم سالن آماده نبود. الان هم که به یمن و برکت جشنواره سالن فردوسی تجهیز شده، چون گروههای دیگری در نوبت اجرا هستند، نمیتوانیم بیشتر از ۱۵ شب اجرا داشته باشیم.
این کار در کرمان با نقدهایی مواجه شد از جمله اینکه بازی بازیگران یکدست نبود و بازیگران آماده نبودند.
در این کار چند نسل بازیگری حضور دارند. از آنها که تجربه اول را از سر میگذرانند تا کسانی که سابقهی طولانی دارند. همانطور که اشاره کردم هدفگذاری در این پروژه با پروژههای تولیدی صرف، متفاوت است. وقتی بخواهید نقد کنید، باید ببینید هدف محصول چه بوده است. مثلا وقتی میخواهید یک ماشین مسابقه را نقد کنید بر اساس سرعت و شتاب نقد میکنید. ولی ماشین خانواده بر اساس راحتی و جادار بودن و... نقد میشود. هدف کار ما آموزش بوده. ما در یک شرایط دشوار و تمرین خیلی فشرده تا روزی ده، دوازده ساعت کار کردیم. همه اعضای گروه همت کردند که در کنار ما ماندند و من به تکتک آنها افتخار میکنم.
یک مشکلی که در اجرای کرمان وجود داشت این بود که کار زود روی صحنه رفته بود و نیاز به تمرین بیشتر داشت، این موضوع در سیرجان حل شده است؟
با همهی مشکلاتی که از نظر زمان و مکان تمرین و تنگناهای زمانی و هماهنگی برای اینگروه بزرگ داشتیم، گمان نمیکنم در سالیان اخیر، هیچ گروهی آمادهتر از این گروه داشتهایم. آمادگی بازیگران در حدی است که هر یک از آنها به همهی نقشها مسلط است و حتی در صورت ترک تمرینات از جانب کسانی، دیگران به راحتی میتوانند جای خالی آنها را پر کنند. در همین اجرا برای دو نفر از بازیگران چنین اتفاقی افتاد و مسئله به آسانی رفع شد.
یکی دیگر از نقدها به این موضوع برمیگشت که انسجام بین اپیزودها برقرار نمیشود.
اپیزود واحدهای مستقل نمایشیاند که با نخ باریکی به هم وصل و چیده میشوند. آن نخ باریک میتواند کاراکتر، مکان، زمان، تم و... باشد. در این نمایش ارتباط تماتیک بین اپیزودها کاملا وجود دارد. همهی اپیزودها داستانهای چخوفاند که مربوط به دوران گذار جامعه از فئودالیته به بورژوازی هستند و نقش و تاثیر زنان و حقوق و مسایل آنها موضوع همهی اپیزودهاست. اصولا خاصیت کار اپیزودیک این است که میتوانید هر تعداد اپیزود را بدون اینکه محدود و مجبور به ابتدا و انتهای مشخصی باشید کنار هم بچینید. اما در جامعه ما یک نگاه وحدتگرا حاکم است که دوست دارد همه چیز را یککاسه کند و هر ساختاری را به خط واحد روایت تقلیل بدهد. از طرفی عموما از تنوع فرمهای نمایشی بیاطلاعایم و مستبدانه میخواهیم هر تئاتری تنها یک صدای واحد داشته باشد. در حالی که اپیزودهای متنوع، دنیاها و رنگها و صداهای متنوع را با خود میآورند.