گفتوگوی منتقدانه با اجرای خواب خیس ماهی
این متنها یکبار مصرفاند
حسین اطمینان
نمایش «خواب خیس ماهی» به کارگردانی محمدحسین خاکسارپور از هفتم تا بیستویکم آذرماه در پلاتوی فرهنگسرای سیرجان روی صحنه رفت. خواب خیس ماهی نوشته مهدی میرباقری است و خاکسارپور با گروهی از بازیگرانی که سابقه چندانی در هنر تئاتر ندارند این کار را روی صحنه برد. چهارشنبهشب هفته گذشته پس از آخرین اجرا، جلسهی نقدی با حضور رضا مسلمیزاده منتقد تئاتر، ایمان کاشیزاده نویسنده، صدرا پاریزی نویسنده، الیاس ساردویی کارگردان تئاتر و مرضیه آتشیپور برگزار شد. در ابتدای این نشست محمدحسین خاکسارپور در توضیح نمایش گفت: ما نمایشنامه «خواب خیس ماهی» را سوم خردادماه شروع کردیم. یک ماه و نیم تحلیل متن به طول انجامید و بعد هم تعیین نقش کردیم و بچهها موقعیت و شخصیتها را پیدا کردند. من کارگردانی نکردم و فقط هدایتگر بچهها بودم، کاری که دیدید خودشان بر اساس تحلیلهایی که از متن گرفته بودند و شخصیتهایی که از متن پیدا کرده بودند، انجام دادند. من هم طراحی صحنه را انجام دادم و راهنمایشان بودم. خاکسارپور افزود: از روزی که کار را شروع کردیم تا به میزانسن رسیدیم با خود آقای میرباقری نویسنده در تماس بودیم. ایشان یا صوتی یا با پیام با ما صحبت میکردند بعد هم عنوان کردند که تحلیلهای شما همانهایی بود که در ذهن من به وجود آمده. وی ادامه داد: بازیگران و عوامل صحنه ما به غیر از یک نفر کار اولشان بود.
رضا مسلمیزاده منتقد، در مورد این نمایش گفت: من ابتدا حس خودم را از متن توضیح میدهم. این نوع متنها یک بار مصرف هستند و مثل سریالهای تلویزیونی میمانند که فقط بار اول ببینی چیزی برای عرضه شدن دارند. موضوعهای سردستی که با جامعه امروز ما پیوند دارند و خیلی شبیه جامعه است و چیزی اضافهتر ندارد. یک نویسنده که عاشق شده است و در عشقش ناکام مانده و زنجمورههای یک عشق ناکام است. همانطور که در متن نمایش هم دیدیم خودش هم به خودش اعتراض میکند که برو راجع به یک چیز جدیتر بنویس و اینها چه هستند که مینویسی. بزرگترین خطای کارگردانان این است که سمت این نوع متنهای یک بار مصرف میروند.
این منتقد تئاتر ادامه داد: ظاهرا برای اجرا با محدودیتهایی هم طرف هستیم. یک نمایشنامه باید با تعداد بازیگران و امکانات ما جور باشد. این کار تلاشی برای نوشتن بود و در همین حد باقی میماند؛ در حد کارهای کارگاهی. به گفتهی وی شاید یک روزی متنهایی از این دست برای نوشتن تاریخ اجتماعی ایران مفید باشد. مسلمی در مورد اجرای این تئاتر هم گفت: طراحی صحنه اصلا مناسب نبود. من وقتی ابتدا در سالن مینشینم این حجمها را میبینم. این حجمها ظاهرا بینشانند و ما را به هیچ چیزی ارجاع نمیدهند. هیچ مابهازایی در زندگی روزمره و ذهن ما ندارند. در این نمایش از این حجمها فرمهایی مثل کافه، اداره و... ساخته میشود.
طراحی صحنه فضای نمایش را معرفی میکند و حال و هوا میسازد و کاربرد ابزاری هم دارد. با این دو دیدگاه اگر به طراحی صحنه نگاه کنیم این حجمها حس کافه، اداره و... نمیدهد. من به عنوان مخاطب باید تلاش کنم که فضایی را در ذهنم تصور کنم که با خواندن متن هم همین اتفاق در ذهن من رخ میدهد. با دو میز و صندلی میشد اداره را در یک سمت و کافه را هم در سمت دیگر به وجود آورد و این میتوانست به تئاتر کمک کند.
صحنه اول خوب بود
ایمان کاشیزاده نویسنده در رابطه با این نمایش گفت: من در مورد بازی، طراحی صحنه و... نمیتوانم صحبت کنم و تخصصی ندارم اما در مورد نمایشنامه باید بگویم که صحنه اول خیلی خوب بود و میتوانست خیلی خوب ادامه پیدا کند و چرا نویسنده تا انتها نرفت برایم جای سوال دارد. وی افزود: بعد از صحنه اول که مهیار و لاله خواب میدیدند داستان افت پیدا کرد و نمیدانم چرا نویسنده به همین سمت پیش رفت و بعد هم چرا کاراکتر را عوض کرد. اینکه داستان را از دیدگاههای مختلفی میدید میخواست چه بگوید؟ فقط تنها چیزی که مرا جذب کرد صحنه اول بود ولی وقتی یک موضوع شروع میشود باید به یک جایی برسد. موضوع بعد اینکه شخصیت اصلی داستان چرا این قدر منفعل بود؟ او میبایست اکت بیشتری باید داشته باشد. در تئاتر به اکت خیلی نیاز داریم ولی همه منفعل بودند.
خاکسارپور در پاسخ به موارد مطرح شده گفت: در متن اصلی این مونولوگها و تلفنها فقط صدا هستند و بازی ندارند و من برای اینکه اجرا یکنواخت نباشد، اینها را در بازی نشان دادم. در اصل این صداها از پشت صحنه بود ولی ما برای آنها بازی گرفتیم.
باید با خیال ادامه پیدا میکرد
صدرا پاریزی داستاننویس هم درباره این نمایش گفت: من این نمایشنامه را خوانده بودم و دوست داشتم ببینم در اجرا قرار است چه اتفاقی بیفتد تا جذاب شود. من با صحنه اول که کشمکش بین مهیار و لاله بود موافقم و به خودم گفتم حواستان بوده که اجرا از یکنواختی متن بیرون بیایید. اما صحنه اول متفاوت بود و کاش بقیه داستان هم مثل صحنه اول متفاوت ادامه پیدا میکرد. پاریزی افزود: همان صحنه که در خواب اتفاق افتاد قابلیت زیادی دارد و کسی که آنجور خواب میبیند میتوانست با خیال هم ادامه پیدا کند.
وی ادامه داد: موضوع بعد اینکه چرا بازیگر زن باید عوض شود؟ تعمدی بوده؟
خاکسار در این مورد گفت: خودم میخواستم بازیگر را اضافه کنم. نویسنده گفته این نمایش میتواند با یک بازیگر زن و مرد و یا چند بازیگر اجرا شود.
صدرا پاریزی هم ادامه داد: اگر بازیگر زن دو نفر میبود باید بازیگر مرد هم دو نفر باشد. اگر جابهجایی مردها هم داشتیم اجرای بهتری میبود.
با مخاطب تئاتربین روبرو نبودیم
مرضیه آتشیپور منقد ادبی هم در مورد این نمایش گفت: تشکر میکنم در فضای سیرجان در سالنی که کارگاهی است و به مخاطب فرهیختهای نیاز دارد اجرا کردید. من احساس کردم کار بازیگران خیلی سخت است چون با مخاطبهای تئاتربین روبهرو نبودند. برخی مخاطبان سکوت را رعایت نمیکردند و این موضوع کار را سخت میکرد. خود من دلم میخواست چند بار به پشت سریام بگویم سکوت را رعایت کند. وی ادامه داد: لحنها یک جایی از دست بازیگران در میرفت، شتاب تند میشد و لهجه بازیگران یک جایی تغییر میکرد. در برخی صحنهها خندهها میبایست کمتر اغراقآمیز باشد. وقتی که در نمایش مونولوگ وجود دارد کارمان سخت است و باید لحن منتقل شود ولی با اجرای مونولوگها فقط احساس خستگی میکردم، یک نفر از روی متن میخواند و چیزی نداشت. آتشیپور ادامه داد: در اولین نگاه رویکردهای تحلیل محتوایی خیلی ساده بود. نشانهشناسی عشق مطرح شد. اما وقتی دوباره متن را عمیقتر خواندم متوجه شدم از منظر روانشناسی میتوان یک نگاه جدیتری به متن کرد. در این نمایشنامه نهایت عقیمشدگی، اختگی، تهی شدن در رابطه از هر چیز را میبینیم.
چه ما بپذیریم و چه نپذیریم زمانه عشقهای مقدس و با شکوه گذشته است. عشقها در کافه شکل میگیرد، تعهدی وجود ندارد و بعضا چند رابطه با هم همراه است. در واقع عشق زمینی شده که تراژدیگونه است. در نمایش ضجه و مویه وجود دارد و سرنوشت جوان ایرانی به اینجا رسیده و این ناراحتکننده است. نسلی که رپ گوش میدهد، عصبیت دارد، خسته شده است، سردرگم است، بیآینده و بیمحتواست و در نتیجه جنس رابطهها هم شکوه و والایی را که سه چهار نسل قبل داشت، ندارد.
وی گفت: میتوانست نویسنده (راوی نمایش) زن باشد. نمادهایی که در این نمایش وجود داشت برای منِ مخاطب زن کمی ناخوشایند بود.
کاشیزاده رو به آتشیپور گفت: چقدر معتقدید که نویسنده با این دیدگاه شما نمایشنامه را نوشته است؟
آتشیپور: تقریبا هیچی.
کاشیزاده: نویسنده برنامهای برای این کار نداشته و از یک جایی به بعد داستان سطحی میشود و اصلا در مورد این نمایشنامه سطحی نمیتوان چنین حرفی زد.
مسلمیزاده در پاسخ گفت: این خوانش روانشناسانه خانم آتشیپور است. قرار نیست نویسنده به این موضوعها مشرف باشد. فروید هم همین کار را میکرد.
کاشیزاده گفت: اما این متن اینقدر عمیق نبود.
مسلمیزاده ادامه داد: شاید ما عمیق ندیدیم و خانم آتشیپور دیده است. الان خانم آتشیپورصحبت میکند بقیه مشارکت میکنند همه ما به یک معنای جدیدی در متن میرسیم. این که یک نفر با دقت نسبتها را جستجو میکند یک تلاش است و اینکه به مذاق من خوش نمیآید، نباید آن را رد کنیم.
الیاس ساردویی کارگردان تئاتر گفت: این نمایشنامه در کنار سه نمایشنامه دیگر ازسوی مهدی میرباقری در یک کتابچه چاپ شد. به خاطر اینکه این متنها خیلی آسان اجرا میشود در شهرهای مختلف اجراهایی داشته است. این اجراها یا دو نفره بود و یا چند نفره. من برای جشنواره همین کار را از آقای خاکسار دیدم آن اجرا را بهتر میپسندیدم. عشق را در لایههای گوناگون اجتماع نشان میداد. اما به نظر من عشق دهه شصت را نشان میدهد و ما در سیرجان ده سال عقب هستیم. عشقها دم دستی و روابط به شدت اروتیک است. افسردگی زیاد است و منطق و احساس پایداری نمیبینیم. این روایتی که در این چند شب ما دیدیم دو جلوه زن در مقابل یک جلوه مرد بود. کارکرد متن این است که چرایی در ذهن مخاطب ایجاد کند و یا او را به سوی انگیزهای هدایت کند. با دیدن این تئاتر انگیزهای در ما ایجاد نمیشود ولی ایجاد سوال میکند که چرا جامعه ایران اینگونه شده است؟
در کل باید بگویم این کار کارگردانی خوبی نداشت. یک فضای بسته برای نویسنده (یکی از شخصیتهای تئاتر) داشتید. با بیان آزاردهنده، یکنواخت و بدون حرکت اما نورها خوب انتخاب شده بود.