نالههای یک فمینیست پیر
- لیلی فرهادپور
اگرچه ٥٦ سالگی سن پیری نیست، اما باور کنید ٣٠، ٤٠ سال دغدغه مسائل زنان را در این مملکت داشتن آدم را پیر میکند.
اما در این مدت، چقدر ما کنشگران مسائل زنان، به تغییر قوانین گیر دادیم و چقدر به سنتهای دستوپاگیر؟ و اصلا چقدر برایمان اشتغال زنان و مشارکت اقتصادی آنها اهمیت داشت؟ در طرح مسائل زنان، مخاطب کنشگران این عرصه، اغلب دولت بوده و البته آنها هم چون مشارکت سیاسی زنان را لازم داشتند (رأی نیمی از جمعیت را میخواستند) پس در تغییر برخی قوانین با جریان برابریخواهی زنان همگام شدند. بااینحال آنقدر درگیر این بگومگو با دولت بودیم که یادمان رفت مسائل زنان ریشه در سنت دارد و فرهنگسازی لازم دارد و دولت هم آنقدر برای حفظ همین سنتها درگیر گیروواگیر با ما بود که یادش میرفت اگر فرهنگسازی نکند، ماهواره همه سنت و تاریخ ما را با هم ویران میکند.
در روستای گامبرون جزیره قشم (همین یک ماه پیش) شاهد بودم که تمام دختران به مدرسه میرفتند و برقع تقریبا ور افتاده بود، اما همین دختران تا وقتی که شوهر نداشتند، از برادر بزرگتر خود حساب میبردند و بعد هم آنقدر زود شوهر میکردند و بچه میآوردند که وقتی برای دانشآموختن نداشتند و ندارند. سالهاست آنتنهای ماهواره روی بامهای گلیشان تاب میخورد و شبکههای ترک و عرب در فکرهایشان جولان میدهند، درحالیکه همین شوهران چشمشان دنبال زنان شبیه آنچه در ماهواره هست میدود، چون در سریالهای ایرانی زنی را مثل زنان خود یا مثل آنچه در جامعه هست نمییابند. در شهرهای بزرگتر زنان نصف بیشتر صندلیهای دانشگاهها را پر کردهاند، درحالیکه در اشتغال جایی بیشتر از ١٤ درصد را اشغال نکردند، چون ما کنشگران فقط در تلاش بودیم که حق طلاق را به آنها برگردانیم و فکری به حال سنت مهریه سنگین و اینجور چیزها نکردیم و زنان طبقه مرفه شهری یاد گرفتند که طلاق بگیرند با مهریه سنگین و اجرتالمثل و امثال آن تا زمانی که مطلقه شدند (مانند وقتی که متأهل بودند) دغدغه معاش نداشته باشند و بخورند و بخوابند، چون ما کنشگران زنان یادمان رفته بود که ترغیب به مشارکت اقتصادی زنان در زندگی مهمتر است، درحالیکه زنان طبقات دیگر خودشان یاد گرفتند که زحمت بکشند و خرج خودشان و خانوادهشان و شوهر بیکار معتادشان را دربیاورند، چون زندگی باید ادامه یابد که طلاق جای شلاق شوهر گرسنه را نمیگیرد، چون سنت اجازه طلاق نمیدهد!
و مسئله حجاب که از همان اول سیاسی بود و سیاسی هست و اتفاقا ما کنشگران مسائل زنان چشممان را بر این واقعیت بستیم که همین حجاب اجباری آن اوایل باعث شد دختران در شهرهای کوچک، پدران و برادران خود را اقناع کنند که در پناه حجاب میشود رفت به شهرهای دیگر و درس خواند. سیل جابهجایی دختران و جداشدن از خانواده و رفتن به دانشگاهها و... طبقه اجتماعی و اقتصادی آنها را نیز جابهجا کرد. دختران یاد گرفتند که وارد اجتماع شوند و کار کنند و مستقل شوند. البته بیشتر از همه، تلویزیون در این میان نقش داشت؛ مثلا آنجا که زنان تلویزیون یک سربند و پوششی برای گردنشان میگذارند و یک شال قهوهای یا طلایی یا مشکی روی آن سربند میکشند که تداعی موهای افشان کند و بدتر از آن اینکه زنان خوب مهربان در تلویزیون حتما چادر مشکی سرشان میکنند، درحالیکه زنان خوب در شمال کشور و جنوب کشور در سربندها و روسریها و لباسهای محلی رنگارنگ و زریدوزی زندگی میکنند... .
حالا زنان و دختران رسیدهاند به جایی که با حجاب موردنظر الگوی دولت چالش دارند، چون نه ربطی به پوشش سنتی ما دارد و نه ربطی به پوشش غالب جامعه و نه ربطی به پوشش غالب مسلمانان دنیا! اینجاست که وقتی مسئله «دختران خیابان انقلاب» پیش میآید، دولتیان دستبهدهان ماندهاند که چی شد؟
منبع: شرق