روزگار لایک و بلاک
رضا مسلمیزاده
«دوستانى كه مياین توييتر و توقع ناز و نوازش و عزيزم و جونم شنيدن داريد، بايد بدونيد اينجا توييتره! توييتر يعنى كفِ خيابون! همونقدر سرد... همونقدر بىرحم... همونقدر سخت!...»
این جملات تنها بخشی از واقعیتی است که هر روز در دنیای مجازی تولید و بازتولید میشود و دیدهی عبرتبین و عقلِ مآلاندیشی حکم میکند که نباید آن را نادیده گرفت یا چیزی خرد به حساب آورد.
هر چقدر هم که بخواهیم خودمان را به ندیدن بزنیم نمی شود. در کنار جمعیتی که برای مشایعت سردار سلیمانی به خیابان آمدند، عدهای هم در روزهای پس از حادثه هواپیمای اوکراین چنان به خشم آمده بودند که عکسهای او را پاره کردند. ادامهی این وضعیت را میتوان در شبکههای اجتماعی دنبال کرد. شکاف اجتماعی واقعیتی انکارناپذیر است که در دنیای مجازی بازنمایی و تشدید میشود.
شکافی عظیم که بخشهای جامعه را از هم جدا کرده به درهای میماند که چنان عریض است که آدمیان در دو سوی دره برای شنیدن و فهم صدای طرف مقابل مشکل دارند. ناتوانی از ارتباط با سمت مقابل باعث نوعی خودگویی درونی برای طرفین شده است، به مصداق؛ «خود گویی و خود خندی» و عجب دنیایی است. هر کسی حرفی میزند و طرفدارانش برایش کف و سوت و هورا میکشند و بعد آن گوینده گرامی دچار احساس خوشایندی میشود و فکر کند جامعه همین خود او و طرفدارانش هستند و دیگر هیچ.
گسلهایی که افراد دو سوی آن ناتوان از گفتوگوی با یکدیگرند، در خود خطر زلزلههایی بالقوه را میپرورند که هر چه زمان بیشتری بر آنها بگذرد، انرژی بیشتری در آنها انباشته میشود و قدرت تخریب بالقوهی بیشتری را در خود ذخیره میکنند.
در چنین شرایطی سکوت عقلای قوم جایز نیست. زلزله اگر بیاید، عالم و عامی، عاقل و نادان و... نمیشناسد. همه را با هم در کام هلاکت خویش میکشد. از همین رو سکوت عقلای قوم برای خودشان هم خطرناک است و آنها برای نجات جان خودشان هم که شده باید که از عزلتگزینی به در آیند. به گمانم هنوز در جامعه افرادی وجود دارند که سخنشان برای هلهلهکنندگان در اطراف این گسلها نفوذی داشته باشد.
متاسفانه نشانه قابل قبولی از آشتی، گفتوگو و وحدت ملی به چشم نمیخورد. با این همه نباید از سابقه نومید شویم. همهی ما محتاج رحمت خداییم و آنها که مسئولیتشان سنگینتر است به این رحمت محتاجترانند.