بهشت گمشده
رضا مسلمیزاده
«چند روز پیش دوست گرامی آقای احمد یوسفزاده عزیز، روزنامهنگار و مدیر مسئول هفتهنامهی رودبار زمین خبر داد که قصد دارد هفتهنامهی «رودبار زمین» را تعطیل کند!»
سیدعلی میرفتاح از سردبیر روزنامه اعتماد استعفا داده و چنین نوشته است: «حقیقت این است که مطبوعات به خصوص روزنامهها شرایط خوبی ندارند و از هر سو دچار بیاقبالی بلکه بداقبالی شدهاند.»
این روزها اخبار خرد شدن استخوان اهالی خبر و قلم و نشر به گوش میرسد. بسیاری تعطیل شده و برخی لنگان لنگان طی مسیر میکنند و کرکره را تا نیمه پایین کشیدهاند، شاید که تقی به توقی بخورد و گشایشی در اوضاع پدید آید. امیدی که به نظر واهی میرسد چرا که مسئله و مشکل مطبوعات در ایران موضوعی چندوجهی و پیچیده است. این بیمار که بر تخت افتاده و بهسختی نفس میکشد، هنوز هم فشار دست و پاهایی را بر گلویش احساس میکند. همان دستهایی که در تاراج بیتالمال به کسی رحم نکردند و نمیکنند و تاریکی فضا برای رشد و تکثیرشان محیط مناسبتری فراهم میکند. رشد سرطانی همزادهای مجازی مطبوعات مصیبت دیگری است که خون روزنامهنگاری را زالووار میمکد. سایت، کانال و پایگاههای خبری که همچون قارچ میرویند و در بازنشر تحریفآمیز دسترنج اهالی روزنامه به کمین نشستهاند. گرانی کاغذ و دزدی از یارانه مطبوعات، بیاعتمادی مردم از انعکاس درست و دقیق حوادث، ناامیدی از گشایش اوضاع و رخوت و تنبلی و ترس روزنامهنگاران و حضور افراد لاابالی و بیسواد و نانبهنرخروزخور و دلایلی دیگر شرایط را به بدترین نقطهی تاریخ مطبوعات تبدیل کرده است.
سیرجان را شهر مطبوعات و شاید هم بهشت روزنامهنگاری لقب داده بودند. صرف وجود یک مجوز انتشار و بهکارگیری یکی دو آدم نیمهآگاه به چند و چون انتشار یک نشریه کافی بود تا لقمهنانی به کف آید و به غفلت خورده شود. و کسی پیشبینی نمیکرد چنین جهنم را که از پس آن بهشت گمشده سر برآورده است.
یک نشریه فقط آن تکهکاغذی نیست که روی دکه مینشیند. در پشت این قطعهی کاغذی آدمهایی وجود دارند که علیرغم تمام ناملایمات سنگر اطلاعرسانی را حفظ کرده بودند. تعطیلی مقاومتناپذیر مطبوعات، زندگی قناعتمندانه ایشان را به نقطهی غیرقابلتحملی رسانده است که آسان نباید از آن گذشت.